ای فلانِ به فلان
ای فلان بن فلان بشنو که دورانت گذشت
آخر از زندان جسمت مرغک جانت گذشت
فکر می کردی مگر رد می شود عمرِ گران
چشم تا برهم زدی عمرِ شتابانت گذشت
فرصت عمرِ تو یک آن بود از آن غافل شدی
غرقِ لذتهای خود بودی که یک آنت گذشت
بود تا وقتی ندادی هیچ سامان بر سرَت
وقت سامان دادن موی پریشانت گذشت
یاد ونام حق نگفتی فکرِ نامِ خود شدی
روزهایِ قیمتی تنها به خُسرانت گذشت
هر ندا آمد تو را انگار گوشَت بسته بود
لحظه هایت بی ثمر در خواب نسیانت گذشت
چشم بستی و دهانت باز شد بر خوب و بد
فرصت کوتاه تو با غصه ی نانت گذشت
اینهمه بیهوده جان کندی پیِ دنیا ولی
لذتش چون مزه ای از زیر دندانت گذشت
گفتی از آغاز فروردین بهاری می شود
کو بهاری را که می گفتی؟زمستانت گذشت!
باز جایِ نا امیدی نیست از درگاه حق
شاید او با لطفش از جرم فراوانت گذشت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei