عاشقان را مطا بجز جان نیست
عجزِ عاشق به غیرِ هجران نیست
وصلِ جانان طلب کند هر دم
غیر از این خواهشی در ایشان نیست
کشته هجران ِ دلبری ما را
که کم از آیه های قرآن نیست
روی ماهِ نگار ما پسِ ابر
مانده مهجور و قرصِ تابان نیست
دیدنش آرزوی دیرین است
دیده لایق هنوز بر آن نیست
روسیاهی از این فراتر که
در من اصلا کسی هراسان نیست؟
ندبه کردم ولی نه از روحم
ندبه ام هم برای سامان نیست
" درجوانی تو سر براهم کن
دم پیری زمان جبران نیست"
یاصاحب صبر