آنچنانش بر زمین کوبید سخت
کُاستخوان با خاک یکسان گشت وُ پخت
هم یکایک آن سه دیگر زاد وى
رو به میدانگه نهاد او را ز پى
در نخستین حمله آن میر راد
پاى پیکارش نماند و سر نهاد
ساکنان ذوره عرش برین
ز آسمان خواندند بر وى آفرین
شامى آمد با رخ افروخته
دل ز داغ سوگوارى سوخته
اهرمن چون با فرشته شد قرین
کرد رو بر آسمان سلطان دین
کای مهین یزدان پاک ذوالمنن
این فرشته چیره کن بر اهرمن
لب بهم ناورده شه سبط کریم
کرد شامى را به یک ضربت دو نیم
زان چنان دعوت نبود این بس عجیب
بود عاشق صوت داعى را مجیب
اى خوش آن صوتى که او جوایاى اوست
رأى این در هر چه خواهد رأى اوست
نى معاذالله خطا رفت اى عجیب
صوت داعى بود خود صوت مجیب
داند آن کز سرّ عشق آگه بود
کاین همه آوازها از شه بود
رو حدیث کنت سمعه باز خوان
تا بیابى رمز این سر نهان
شد چو از تیغش دو نیم آن رزم کوش
مرحبا آمد ز یزدانش به گوش
تافت شهزاده عنان از رزمگاه
شکوه بر لب از عطش تا نزد شاه
دید چون خوشیده یاقوت ترس
بر دهان بنهاد شاه انگشترش
در صدف گفتى نهان شد گوهرى
یا هلالى شد قرین مشترى
کرد آگاهش ز رمز عشق شه
بر دهانش مهر زد یعنى که صه(5)
چشمه جوشید از آن چو سلسبیل
زندگى بخش دو صد خضر دلیل
چون لب لعلش از او سیراب شد
تشنه دیدار جد و باب شد
تاخت سوى رزمگه با صد شتاب
باد یا چون تشنه مستعجل بر آب
شیر بچه تیغ مرد افکن به مشت
کشت از آن رو به مردان آنچه کشت
حیدرانه تیغ در لشگر نهاد
پشتهها از کشتهها ترتیب داد
ظالمى زد ناگهش تیغى به فرق
تن ز زین برگشت در خون گشت غرق
کرد رو با شیر حق کى داورم
وقت آن آمد که آئى بر سرم
شاه دین آمد به بالین حبیب
دید دامادى دو دست از خون خضیب
سر بریدن را ستاده بر سرش
قاتلى در دست خونین خنجرش
دست او افکند با تیغى ز دوش
لشگر از فریاد او آمد به جوش
زد به لشگر شاه دین با تیغ تیز
گرم شد هنگامه جنگ و گریز
پیکر آن تازه داماد گزین
شد لگدکوب ستور اهل کین
شه چو آمد بار دیگر بر سرش
دید با حالى دگرگون پیکرش
برک برک نو گل باغ هدى
از سموم کین شده از هم جدا
گفت با صد حسرت و خون جگر
کاى همایون فال و فرخ رخ پسر
قاتلانت در دو عالم خوار باد
خصم شان پیغمبر مختار باد
سخت صعب آید به عمت زندگى
که تواش خوانى گهِ درماندگى
بهر یارى تو بر ناید فرود
یا نه بخشد بر تو آن یاریش سود
پس کشیدش بر کنار از لطف شاه
برد نالانش به سوى خیمه گاه
گفت مهلا ای عزیزان گزین
که هوان واپسین ماست این
یارب این قوم سیه دل خوار باد
بر جبینشان داغ ننگ و عار باد
اى جهان داور ملیک هفت و چار
وا نمان دَیّار از ایشان در دیار
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af