📹
ادامهی گناه
✏️ مسأله اين نيست كه مثلا من فاسد نمىشوم و طلا كه پاكه چه منتش به خاكه! مسأله اين است كه ديگران نبايد آلوده شوند و نبايد دلهاشان اسير من باشد و نبايد من سنگ راهشان و بت بزرگشان باشم.
با اين احساس من مىيابم كه خلق را به خود كشيدن و سنگ راه خلق شدن و استعدادها را ضايع كردن، فسادى نيست كه در يك جا حبس بشود و محدود بشود...
آنجا كه هستى از ارتباط و هماهنگى برخوردار است و آنجا كه دنيا، راه و كلاس است، يك نگاه، يك لبخند، يك فساد، يك فساد نيست، كه هستى را به فساد مىكشد و تمام درياها و دشتها را در خود مىگيرد.
وقتى كه ما كوچكتر بوديم، در كنار ساختمانهايى كه آجر مىريختند، به بازى مشغول مىشديم و آجرها را پشت سر هم با فاصلههاى كوتاه مىچيديم و مارپيچ و گرد و خلاصه از شكلهاى مختلف، آجر كنار هم مىگذاشتيم و آن گاه يك آجر را مىزديم، ما بيش از يك آجر را نزده بوديم، اما چون آجرها مرتبط و هماهنگ بودند تا آخر مىافتادند و زمين مىخوردند و يك ضربه، يك ضربه نمىماند. و يك فساد در يك جا حبس نمىشد.
در هستى منظم، يك گناه، يك فساد، يك فساد نمىماند و ادامه مىيابد و كسى كه راه بودن و كلاس بودن را احساس كرده ديگر بىحساب نمىگويد و نمىشنود و نمىبيند و نمىزند.
📄
برشی از کتاب
📚
مسئولیت و سازندگی
#حضرت آیت الله صفایی حائری
#تربیت