چفیه و کوله‌پشتی و چادر هریکی گوشه‌ای، جدا مانده رخصت، اما نیامده از سویت پشت در مانده‌اند، درمانده کوله‌پشتی به گریه می‌افتد چفیه از خاطرات می‌گوید چادری ارث مادران شهید از غروب فرات می‌گویدای که یار پیاده‌ها هستی قسمتم نیست زائرت بودن؟ اربعین! بی‌قرار و دلتنگم حسرتم شد مسافرت بودن چفیه و کوله‌پشتی و چادر با دل تنگ عشق هم‌دردند حسرت کربلاست در دلشان از مسیر تو برنمی‌گردند در عمود هزار و چارصدت شاعری روضه عطش خوانده خوش به حال کبوتران حرم ما که جامانده‌ایم، جا مانده شعر از: نغمه مستشار نظامی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》