🖤🖤🏴🏴 زندانی‌اش کردند چون عشق حسن بن علی عسکری (ع) در دل داشت. آزاد که شد، کارش را از دست داده بود. همسرش کیسه‌ی خالی گندم را نشانش داد: گندم نداریم؛ نان نداریم؛ بچه‌ها گرسنه‌اند. 🍃🍃 خواست نامه‌ای به امام عسکری (ع) بنویسد و کمک بخواهد؛ اما همانند بار قبل خجالت کشید. صبح در خانه‌اش به صدا درآمد. ابراهیم بود. از دوستان وفادارش. کیسه‌ای به او داد: از سامرا می‌آیم. این کیسه را امام عسکری(ع) داد. نامه‌ای هم داخل آن است. بند کیسه را باز کرد. پر از سکه‌های طلا بود. در نامه نوشته بود: ای ابوهاشم! هرگاه نیازمند شدی، خجالت نکش. از من بخواه که به خواست خدا هر چه بخواهی، به آن می‌رسی. 🥺🍃🍃 📚 قصه‌های مهربانی؛ مجیدملامحمدی؛ ص۱۰ 👇🏻 ╭━━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━━╮ https://eitaa.com/asheqaneh ╰━━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━━╯