دیدم فضه داره داد میزنه.. حسنین اومدند💔 آقا متوجه شد بلند شد.. اومد جلو ؛ پرسید چه خبره!؟ عرض كردند: آقاجان اگه میخواهید فاطمه رو زنده ببینید، نگفتند: از دنیا رفته كه! زود بیا.. تا این جمله رو شنید.. یه نگاهی به حسنین كرد💔 روایت داره از پشت افتاد دیدن هی داره صدا میزنه وَمَن العزا..!؟😭 كیه من و آروم كنه تو این غصه..!؟ از مسجد تا خانه راهی نبوده..! چندین بار عبا پیچیده شد دور پاهاش....💔 رسید بالاسر خانوم❤️ فرمود: من علی ام.. پاشو،پاشو.. من علی ام.. یهو بدن رجعت كرد.. صدای فاطمه با علی خوشه:)) صدای علی ام با زهرا خوشه:)) جون داده ، دوباره برگشت.. گفت: کلمینی زهرا💔 بامن حرف بزن💔