🔰من به اسلام اعتماد دارم؟..... ✍استاد 💠این را من مخصوصاً به جوانان عرض می كنم كه از نظر مقام عبودیت؛ با اینكه انسان خوب است كوشش كند فلسفه های احكام را بفهمد اما یك وقت این در دِماغ آدم نیاید كه من هر دستوری را كه فلسفه اش را بفهمم به كار می بندم اما اگر فلسفه اش را نفهمم به كار نمی بندم اسلام گفته باشد، ولی من به كار نبندم چون من نمی فهمم فلسفه اش چیست؟ این معنایش این است كه من به اسلام اعتماد كامل ندارم؛ او دستورش را بدهد، من هم اگر خودم فلسفه اش را فهمیدم عمل می كنم، اگر نفهمیدم نه. پس تو به حرف اسلام گوش نمی كنی، به اسلام اعتماد نداری، به حرف خدا اعتماد نداری، به حرف قرآن اعتماد نداری 💠 می خواهی بفهمی، اگر فهمیدی عمل می كنی. نه، شما این جور باید باشید كه بگویید من به دستور اسلام اعتماد دارم، هرچه اسلام بگوید می گویم «آمَنّا و سَلَّمْنا» ، من عمل می كنم. ولی برای اینكه معرفتم زیاد بشود می خواهم فلسفه اش را بفهمم، نه اینكه برای اینكه عمل بكنم می خواهم فلسفه اش را بفهمم؛ نه، من به هرحال به اسلام اعتماد دارم 💠 به من گفته اند نماز صبح دو ركعت است، نماز ظهر چهار ركعت. چرا نماز صبح دو ركعت، نماز ظهر چهار ركعت؟ من نمی دانم، ولی من به دستور اسلام اعتماد دارم. كوشش هم می كنم، اگر توانستم بفهمم بسیار خوب؛ اگر نتوانستم، فهمیدن من مقدمه ی عمل كردن نیست. فهمیدن مقدمه ی معرفت است ولی عمل كردن من به این است كه اسلام دستور داده باشد. این است كه عابد در مقام عبادت و در مقام عمل سراغ این نمی رود كه فلسفه را بفهمد، بعد عمل كند. در مقام معرفت سراغ فلسفه می رود، در مقام عمل تسلیم محض است 💠اگر به ابراهیم، قهرمان توحید، می گفت: ابراهیم! پسرت را بفرست در فلان جنگ كه باید با كفار بجنگد و در آنجا در راه مثلاً جهاد كشته بشود و ابراهیم فرمان را عمل می كرد، آنقدرها مهم نبود. به ابراهیم در عالم رؤیا امر می شود ابراهیم! فرزند جوانت اسماعیل را به دست خودت به منی می بری؟ ابراهیم اعتمادش به امر خدا و تسلیمش در مقابل امر خدا تا آنجاست كه یك امری كه از نظر عقل و فكر او هیچ فلسفه ای نمی توانست داشته باشد چون اعتماد داشت گفت خدا گفته است من باید عمل بكنم، من در مقابل امر خدا تسلیمم چون اعتماد و اطمینان دارم، مطمئنم خدا كه دستور بدهد بیهوده نیست. 📚مجموعه آثار(ج٢۵ ص۱۱٣) 🌐 @ashora_karbala