و در ادامه
بعد از کلاس و دورهمی دوستانه، در حالی که شب شده، یه مامان غیرهممحلهای که تازه باهاش رفیق شدی، یه بچهت رو نگه میداره تا بری پیازا رو از آشپز مهربون تحویل بگیری.
اون وقت با یه کالسکه و کولهپشتی راه میافتی توی خیابون با بچهای که تمام مسیر خوابه، میرسی به خونه حیاطدار باصفای یه مامان نازنین. که تازه کنار پیازا، کلی پرتقال تازه شمالی😋 و یه کدو تنبل و یه بسته سبزی کوکوی خوشبو🤩 همراهت میکنه و مثل مادر وسایلت رو به کالسکه میبنده.
اینطوری وقتی که توی یه روز شلوغ، برمیگردی خونه، هم شام داری، هم به این فکر میکنی که فردا چه ساعتی کیک کدو بپزی😋
حالاشما بگو! آدم از زندگی مگه چی میخواد به جز این رفقا و برکتهایی که بدون چشم هم میشه دید!
پ.ن: ما مادران چند فرزندی و پرمشغله بواسطه آشپزخانه مقاومت می توانیم سطل آبی برای نابودی اسرائیل بریزیم و علاوه بر آن ثروت های محله ای و مواساتی که در ایام دیگر برآن ها حجابی بود و دیده نمی شد حالا این حجاب ها کنار رفته و تازه متوجه می شویم نفش کشیدن در این خاک و در این محلات چه نعمت بزرگی است و چه ظرفیت های عظیمی دارد که از آن غافل هستیم.
#نهضت_مادری_محله_صفا
#آشپزخانه_مقاومت
ـــــــــــــــــــــــــ
🔻| روایت آشپزخانه مقاومت
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎|
ایتا|
بله