چه کرده ای با دل من و چگونه تسخیر کرده ای ذهنم را که هر کجا می روم و با هر که می نشینم همیشه در مقابل چشمانم قرار داری .
تنها هم که می شوم باز هم نمی شود تو را از یادم پاک کنم .
اگر مقصدت دیوانه شدنم بود دیوانه شدم آقا !
چنان یاد تو در ذهنم حک شده که هر فولادی را سوهان کنند باز هم توان پاک کردن یاد تو را ندارد و چنان از محبتت کاخی ساخته ام در کوخ دلم که کوهی اگر روی دلم آوار شود روی دیوار محبت تو خراشی نمی افتد .
این کار کار توست ، به من اگر بود حتی یک لحظه هم یادت نمی کردم و کلبه ای از محبت تو در خانه ی دلم نبود .
حالا که چنین عنایت کرده ای به بی سر و پایی چون من کاش می گفتی تو که این طور مرا ديوانه ی خویش کرده ای چرا از یک شب بخیر دریغ می کنی ؟
مگر شنیدن یک شب بخیر از زبان تو برای دیوانه ای چون من زیاد است ؟
شبت بخیر معشوق پر از ناز من !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن