أسيرِالله
این روز ها دلم زیارت می‌ خواهد . گاهی می‌ رود کربلا و گاهی نجف ، گاهی بر می‌ گردد مشهد و بعد می‌ رو
خسته‌ ام از این همه توهم مرا به حقیقت رهنمون نما . به من بگو بندگی چیست ؟ بگو تا رها شوم از خیال‌های مسموم ! آخرش با این همه توهم میمیرم و با نامه‌ ای خالی از بندگی محشور می‌ شوم . خیال این همه بد عاقبتی تنم را می‌ لرزاند ! فکری به حالم کن ! بگو چه خاکی به سر بریزم ! شبت بخیر حقیقت بندگی ! محسن عباسی ولدی