ماجرای ازدواج آیت‌الله حائری شیرازی از زبان برادرخانم ایشان (حجت‌الاسلام سیدمعزالدین حسینی الهاشمی): اولین دیدار ما در سال 1346 اتفاق افتاد و ظاهراً پایان همان سال ایشان با همشیره ما ازدواج کردند. ماجرا از این قرار بود که کتابی خطی در کتابخانه مرحوم پدر ما وجود داشت که بعدها هم گم شد. در این کتاب دستور نمازی بدین مضمون شرح داده شده بود که اگر چهار شب جمعه بعضی سوره های قرآن و نمازی را بخوانید، در شب جمعه چهارم میت مورد نظر اگر فتوحاتی داشته باشد به خواب شما می آید. مرحوم والده ما این نماز را مخصوصاً برای تصمیمات بزرگ میخواندند. بعد پدرمان به خوابش می‌آمد و با او صحبت می‌کرد و به مشکلاتش جواب می‌داد. وقتی زمان ازدواج همشیره دوم ما رسید شخصی تحصیل کرده از خانواده‌ای اصیل و مذهبی که پدرش هم از مریدان مرحوم پدرمان بود به خواستگاری ایشان آمد. واقعاً همه شرایط را برای ازدواج داشت. اما والده ما این نماز را خواند و در نتیجه مرحوم آقا به خوابش آمد و گفت: یک سال صبر کنید! لذا والده ما صبر کرد و آن شخص هم کم کم ناامید شد. او قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به سازمان مجاهدین خلق پیوست و بعد هم اعدام و یا کشته شد. حدود یک سال بعد از آن خواب، آقای صحرایی به دیدار آقای حائری رفته و پرسیده بود چرا ازدواج نمی‌کنید؟ گفته بودند که شرایط من مهیا نیست. پاسخ داده بودند: خدا با شما تعارف دارد که می گوید من از فضل خودم شما را غنی می کنم؟! وقتی ایشان سکوت می‌کنند، آقای صحرایی می‌گوید: آقا سید نورالدین یک دختر آماده ازدواج دارد، خوب است که مراجعه کنید. ایشان تأمل می‌کند و می‌گوید: آقا سیدمنیرالدین نجف هستند، من کجا مراجعه کنم؟ آقای صحرایی هم می‌گوید: به آقا معزالدین مراجعه کنید. به هر حال آقای حائری دقیقاً سر یک سال به خواستگاری خواهر ما آمدند، چون مرحوم آقا این وعده یک ساله را داده بودند، دل والده ما گرم بود و اطمینان خاطر داشت. به هر حال آیت الله حائری با همشیره ما ازدواج کرد تا اینکه بعد از رحلت خواهر ما، چون آقای حائری متألم و کم غذا شده بودند خانواده آقای حائری مراجعه کردند و چند سال آخر حیات ایشان نیز همشیره دیگر ما خدمت و رسیدگی به ایشان را بر عهده گرفتند ... منبع: دوماهنامه تربیتی اخلاقی خلق، شماره 62 و 63 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b