اما لحظه ی انکسار حضرت عباس همون لحظه بود که مشک را با دو دست در بغل گرفته وبه شوقِ نگاه سکینه هنگام دیدن آب فکر می کرد..واگر چه دست راست او را بریده بودند اما دست از بغل کردن مشک با دست چپش برنداشت،تااینکه باضربه ای دیگر،دست دیگرش را از دست داد،ولی نا امید نشد وهرچند اسب کندتر راه می رفت اما دلش به خیمه رسیده بود.