«و از آنها روی برگرداند و گفت: اندوها بر یوسف! و اگرچه غصهی خود را فرو میخورد، اما عاقبت چشمانش از حزن سپید شدند» اینها توصیف قرآن از یعقوبند. پیامبری که در آستانهی پیری فرزند محبوب خود را از دست داد و آنقدر بر دوری او گریست، تا نابینا شد. جزئیات جملهها شگفتانگیزند. قرآن میگوید یعقوب بعد از آن گفتگوی بیفایده با برادران یوسف، از آنها رویبرمیگرداند. انگار که دیگر حوصلهاش از آن حرفهای تکراری و دلخوشکنکهای الکی سررفته باشد. بعد درست وقتی که منتظریم حرفی بزند و بار دلش را سبک کند، به گفتن یک جمله اکتفا میکند: اندوها بر یوسف! یا به زبان خودمان:یوسف حیف شد! جملهای که میشود حدس زد با بغضی گلوگیر همراه بوده. بغضی که به جملههای بعد مجال نمیداده. قرآن میگوید یعقوب بعد از این فقدان، تمام تلاشش را میکند تا به زندگی عادی برگردد. تا توی غصهی آدمی که دیگر نیست، غرق نشود. تا چنان که از یک پیامبر انتظار میرود، صبوری کند اما کدام صبوری؟ وقتی عاقبت، کارش به جایی میرسد که چشمهایش از گریه سپید میشوند.
چهقدر این جملهها را دوست دارم. چهقدر تنهاییام را رقیق میکنند. چهقدر باعث میشوند تا دلتنگیهایم را به رسمیت بشناسم. جملههایی که انگار یک جور راهنما برای تشخیص عشقند از چیزهای دیگر. جملههایی که انگار یکجور دستورالعملند. دستورالعملی برای بیقرارشدن. آدابی برای بیقرارماندن.
وَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ
و از آنان روى گردانيد و گفت: «اندوها بر يوسف، و در حالى كه اندوه خود را فرو مىخورد، چشمانش از اندوه سپيد شد.»
سوره یوسف، آیه هشتاد و چهارم
#ستاره_بشیم
#ستاره_های_زمین
#جلسات_خانگی_قرآن
•┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈•
«پویش ستاره های زمین»
🆔
@setare114
🌐
https://b2n.ir/z58400