*🌷باشهدا🌷* هشت سال دفاع مقدس پرستار بیمارستان بودم یک مجروحی بود که رگهایش پاره شده بود وخونریزی شدیدی داشت من چادر به سر کنار دکتر ایستاده بودم دکتر رو به من گفت: چادرت را بیرون بیاور تا راحت تر بتونیم جا به جاش کنیم یهو رزمنده گوشه ی چادرم را گرفت وبه سختی گفت: من دارم میرم که تو چادرت رو برنداری ما برای این چادر داریم میریم... چادرم توی مشتش بود که شهید شد... راوی: خانم موسوی از پرستاران زمان جنگ 📚کتاب خانمها حتما بخوانند، ص۳۴ 🌺🌼 جانبازان، رزمندگان ، آزادگان و خانواده های محترم شهدا پزشکان پرستاران ایثارگر امدادگران هفته دفاع مقدس مبارکتان باد.🌼🌺 @asserajolmonir ✌ 🌹 🍃