کسروی پیامبر گمراهی و مقلدانش! محمد خاکپور 💥اختصاصی 🔻🔻🔻 🔶 سالمرگ بهانه‌ای است برای بازخوانی سرگذشت او که در روزگار ما مقلدانی سخت متعصب دارد که او را چونان یک پیامبر می‌ستایند! پیامبری دروغین که از بنیادگرایی دینی به دین خودبنیاد رسید و ادعای نبوت نمود. 🔸کسروی نویسنده ضد شیعه، در سال 1269 در خانواده ای روحانی به دنیا آمد و در مدرسه طالبیه تبریز به تحصیل علوم دینی پرداخت. پس از مدتی در یک تحصیلات جدید خواند و در همان مدرسه معلم شد و بعد از ورود به ورطه روشنفکری، ادعای پیامبری داشت.(آموزگار من نواب، محمدجواد حجتی کرمانی، اطلاعات، تهران، 1387، ص176) 🔸کسروی نویسنده ای پرمدعا بود، با توجه به سابقه حوزوی اش، با قلم زدن علیه تشیع و روحانیت در آشفته بازار حکومت سیاه و سست پهلوی توانسته بود افرادی را گرد خود جمع کند. وی علی رغم آنکه انسانی مذهب ستیز بود اما در برخی نوشتجات روشنفکری از او با تعابیری اغراق آمیز یاد می‌شود؛ مثلا سهراب یزدانی در کتاب "کسروی و تاریخ مشروطه ایران"، کسروی را بزرگترین مورخ مشروطه ایران معرفی می‌کند! برخی دیگر در سال‌های اخیر پیدا شده اند که او را شهید راه آزادی نامیده اند! اینها نشان می‌دهد که عده‌ای در تلاشند که او را به عنوان یک نماد، معرفی کنند. 🔸حضرت امام خمینی در خصوص کسروی نکات جالبی دارند: «کسروی نویسنده زبردستی بود ولی آخر دیوانه شده بود... بسیاری از شرقی ها این طور هستند تا یک چیزی، چهار تا کلمه ای یاد می گیرند ادعایشان خیلی بالا می شود...»(صحیفه امام، ج13، ص32) «گاهی یک کسی یک تاریخی می نوشت، میشد اسلام-شناس، بعد کتابسوزی هم میکرد، مثل کسروی بلکه دعوی نبوت هم میکرد.»(همان،ج15 ص188) و در جای دیگر نوشته‌اند: «سوابق آن در تبریز و طهران در دست است و آنها که او را می شناسند به ناپاکی و می شناسند. چنین عنصری که خود ناپاک ترین عناصر است می خواهد مردم را به آئیین ناپاک، که آئین زردشت موهوم است دعوت کند و از هزاران دستوررات خدایی که مانند سیل روان از عالم غیب به قلب پیغمبر پاک اسلام که زندگانی سراسر نورانی آن را همه می دانند نازل شده منصرف کند. (کشف اسرار ص421) 🔸مرحوم خسروشاهی که روزگاری با کسروی همکاری رسانه‌ای داشته، در کتاب "مفخر شرق"، در خصوص کسروی بیان می دارد: «با توجه به که در مجله پیمان و پرچم و بقیه نشریات وی دیدم به او اخطار دادم که هذا فراق بینی و بینک و از او جدا شدم» 🔸با سوابق انحراف آشکار کسروی، در این میان هستند افرادی که دست از تعریف و تمجید از شخصیت بی مقداری همچون کسروی برنمی‌دارند؛ مثلا نوشته: «کسروی اندیشمند ایرانی و طرفدار جدی اصلاح و تسویه مذهبی و مخالف سرسخت تصوف و عرفان در ایران بوده است»(اقتصاد و امنیت، خاطرات علینقی عالیجانی، حسین دهباشی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، تهران، 1394،ص6) دهباشی کسروی را اندیشمند می‌خواند، او را فردی معرفی کرده و در ایجاد دینی دروغین را آئین می‌کند و او را بنیانگذار آئین پاک دینی معرفی می‌نماید. عجیب آنکه در نوشتجات علاقمندان کسروی به ، و و نیز تصدی پست های سیاسی و قضایی متعدد در دستگاه پهلوی هیچ اشاره‌ای صورت نگرفته است! کسروی وی تا سال 1320 معتقد بود رژیم پهلوی ادامه دهنده و زنده کننده شاهان هخامنشی است. و البته بابت این خوش رقصی هایش نیز مورد لطف رژیم قرار می گرفت.(فرهنگ نامه تاریخ حوادث و رجال عصر پهلوی، ج3، ص227) 🔸این پرسش قابل طرح است که علت محبوبیت و کسروی در میان برخی نویسندگان و رجال سیاسی ایرانی چیست؟ شاید افرادی که دم از کسروی می زنند و تاریخ نگاری اش را ستایش می کنند یک بار هم آثارش را نخوانده باشند اما همین که کسروی می تواند برای آنان مسیری برای دستیابی به آمال شان باشد برایشان کفایت می کند. آنان کسروی را بزرگ می کنند تا بزرگان تاریخ نگاری در میان این غوغا و هیاهو دیده نشوند. لذا وقتی گستاخانه نگاری های کسروی به گوش نواب در نجف رسید به قصد آگاه کردن اشتباهات کسروی به او با رها کردن درس خود از نجف عازم ایران شد و او را نصیحت کرد. گفتگوهای بی نتیجه نواب با کسروی او را به این نتیجه رساند که راهی برای هدایت وی وجود ندارد و تشخیص بزرگان نجف مبنی بر مهدور الدم بودن کسروی، بی وجه نیست!(آموزگار من نواب، ص49) این بود که در عمل به حکم برخی معاریف حوزه نجف، کسروی را در تاریخ 24 اسفند 1324 به درک واصل کرد. گرچه با آغاز نهضت امام خمینی، راه مقابله مسلحانه با ایادی رژیم هرگز مورد تأیید قرار نگرفت اما اقدام فدائیان که بر اساس حکم قطعی برخی علمای شیعه انجام گرفت، موجب ایجاد عقب نشینی جریان بدعت گذار غرب اندیش و احیای غیرت دینی در میان طیفی از جوانان شیعی بود.