قسمت اول👆👆
◾️گفتگو با دو تن از پرستاران تیم درمان امام (ره)/2 ؛
♦️لکههای سیاهی بر روی پای امام وجود داشت. یک بار هنگامی که پای امام را شستشو میدادم. امام خمینی خطاب به آقای انصاری گفتند:آقای انصاری این لکههای سیاه را نگاه کن. اگر جوانها زود به خدا و معنویت برسند این لکهها بر روی دل آنها نمیافتد اما اگر به آن نرسند این لکه در دل آنها باقی خواهد ماند.
♦️از حفاظت به ما گفتند که آقا محسن که آن زمان فرمانده سپاه بود درباره سکته امام اطلاعی ندارد و خیلی از مسولین نیز مانند ایشان هستند و از ما خواستند که اگر آقا محسن سوالی از ما پرسید، واکنشی نشان ندهیم، زیرا ممکن بود اگر آنان بفهمند تضعیف روحیه شوند.
♦️اویل اردیبهشت 68 بودامام مشکلات جسمیشان زیاد شده بود آزمایش انجام شد و دکتر تشخیص داد که باید عکس گرفته شود، نتیجه عکس و آزمایش منجر شد تا ایشان اول خرداد بستری شود.
♦️از عکس این نتیجه به دست می آمد که در معده تومور وجود دارد.
♦️بیماری امام بسیار نادر بود/ پزشکان برای درمان امام دو دسته شدند
♦️عدهای معتقد بودند، امام باید جراحی شود و عدهای نیز می گفتند: ایشان باید شیمی درمانی شود.
♦️برخی نسبت به جراحی نا امید بودند، زیرا تومور به ریه و کبد دست اندازی کرده بود و متاستاز داده بود. بدن حالت تدافعی به خود گرفته بود. و پس از آن شرایط بد بیماری به امام امان نداد.
♦️ هنگامی که امام برای بستری شدن به بیمارستان آمدند با خانواده خود وداع خاصی داشتند و حاج احمد را بوسیدند. وقتی از پلهها پایین آمدند، گفتند: من دیگر این پلهها را بالا نمی آیم و این برای ما عجیب بود.
♦️وقتی امام در سالن بیمارستان بودند، گفتند هر چیزی آخری دارد این هم آخرش.
♦️یک بار، بعد از عمل، تزریق زیر جلدی ضد انعقاد برای امام انجام دادم؛ایشان به من گفت: چقدر اذیت میکنید و من هم به دکتر گفتم که دیگر من این کار را انجام نمیدهم زیرا امام ناراحت هستند.
♦️ساعت 3 بعد از ظهر بود که ایست قلبی اتفاق افتاد و امام به اغما رفت. بعد از آن اخبار اعلام کرد: مردم برای امام دعا کنند. در لحظه آخر، ساعت 10 بود که ایست قلبی دیگری اتفاق افتاد و ما به امید بهبودی امام، نزدیک 20 دقیقه ایشان را ماساژ قلبی دادیم که حاج احمد آقا آمدند و گفتند دیگر بس است امام را اذیت نکنید.