3⃣ الهی کرد و گفت: «خدایا تو که مالک همه دلها هستی از تو می‌خواهم که دل جعفربن محمد را با من مهربان کنی و مرا مورد عنایت او قرار دهی و از علم او به من بهره برسانی که راه راست تو را پیدا کنم.». بعد از این نماز و دعا بدون اینکه به جایی برود، مستقیما به خانه خودش برگشت. ساعت به ساعت احساس می‌کرد که بر علاقه و محبتش نسبت به امام صادق افزوده می‌شود. به همین جهت از مهجوری خویش بیشتر رنج می‌برد. رنج فراوان، او را در کنج خانه محبوس کرد. جز برای ادای فریضه نماز از خانه بیرون نمی‌آمد. چاره‏ای نبود، از یک طرف امام رسما به او گفته بود دیگر مزاحم من نشو، و از طرف دیگر میل و عشق درونی‏اش چنان به هیجان آمده بود که جز یک مطلوب و یک محبوب بیشتر برای خود نمی‌یافت. رنج و محنت بالا گرفت. طاقتش طاق شد. دیگر نتوانست بیش از این صبر کند، کفش و جامه پوشیده به در خانه امام رفت. خادم آمد، پرسید: «چه کار داری؟». @atna_ir