هدایت شده از عطرِظهورِمولا
ازشنبه‌تاچهارشنبه 🏝ظرفیت‌انسان‌ها🏝 پیرمردی را به خاطر دزدیدن نان به دادگاه احضار کردند. پیرمرد به اشتباهش اعتراف کرد ولی کار خودش را این‌گونه توجیه کرد: خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم، قاضی گفت: تو خودت می‌دانی که دزد هستی و من تو را جریمه می‌کنم و می‌دانم که توانایی پرداخت آنرا نداری به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت می‌کنم، درآن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی پول را از جیب خود درآورد و درخواست کرد به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود سپس ایستاد و به حاضرین در جلسه گفت: همه شما محکوم هستید و باید هرکدام مبلغی جریمه پرداخت کنید چون شما در شهری زندگی می‌کنید که فقیری مجبور می‌شود تکه‌ای نان دزدی کند؛ در دادگاه ، مبلغی جمع شد و قاضی آن را به پیرمرد بخشید. مرگ انسانیت مرگ خوبیهاست ↙️↙️↙️ @atr_ir