عیدتان مبارک مولای مهربانم ... جمعه است و عید ... خانه را آب و جارو کرده ام ، گلدان ها را چیده ام کنار حوض ، فواره ها را باز کرده ام و خودم نشسته ام لب ایوان ، روبروی در ... آخر ، عید که می شود ، دلم بهانه گیرتر می گردد . مدام مرغ دلم خودش را می کوبد به در و دیوار سینه ام ... دلم عجیب برایتان تنگ است . برای آن لبخند ملیح پدرانه ، آن قد و بالای رعنا ، آن عطر گریبان ... دلم تنگ است برای دیدنتان ... ولی چه کنم ؟ ... با این فراق چه کنم ؟ ... ⚘کانال👈 عطرِظهورِمولا