امروز در جلسه ای با موضوع شرکت کردم. نکات زیادی در آسیب شناسی و ماجرای برنامه نویسی شنیدم. و ابهامی برایم شکل گرفت و به پاسخی اجمالی دست یافتم. چرا برنامه در عمل محقق نمیشود؟ چرا اهداف برنامه محقق نمیشود؟ آیا جهت برنامه خلاف جهت مسیر کلی نظام بوده است -گاه اینطور بوده-! آیا برنامه شلخته، ناهمتراز، آرمانی و دور از ظرفیت ها بوده است؟ غالبا بله. پس چگونه میشود برنامه نوشت و دولت بتواند اجرا کند؟ آیا ظرفیت ها، محدودیت های دولت و نیازهای روزمره اجازه هدایت گری به برنامه میدهد یا آن را به کناری می نهد؟ نسبت بین آرزوها و رویای آینده با توان فعلی و ضرورت ها و قید ها و ضیق ها چیست؟ چگونه میشود برنامه کارآمد نوشت و آرزوی ایرانی را بر اساس آمایش و توان محقق ساخت؟ آیا محدودیت ها نبایست ما را واقع گرا کند و از آرمانی و تخیلی زیست کردن دور کند؟ چه باید کرد و گره چگونه گشوده میشود! آیا نقطه ای که امروز در آن ایستاده ایم محصول عمل به برنامه است یا عدم عمل به آن؟ آیا عمل به برنامه ها ممکن بوده است یا فراتر از توان و ظرفیت ها بوده! عملگرایی محض دولت ها و انتخاب استراتژی از این ستون به اون ستون فرج است آیا محصول غیر واقعی بودن برنامه هاست یا ضعف اجرا؟ این سوال ها و مشابه آن تا بطور دقیق پاسخ داده نشود امکان تحول در برنامه نویسی و موفقیت نیست! پاسخم قطعا اجمالی و مبهم است اما فکر میکنم که میتواند در مقام نظریه پردازی کمی از ابهام کم کند و شفافیت مسیر را مهیا کند. قطعا و حتما جامعه بی آرمان و حکومت بی آرزو نمی تواند جامعه را در مسیر پیشرفت و توسعه حکمرانی کند! از سوی دیگر برنامه نویسی در طول سالیان گذشته با نگاه به آینده نگارش میشده است و ادعای حل مشکلات و قدم های رو به جلو داشته است. از نظر من مشکل مرکزی برنامه ها نسبت غیر دقیق بین اهداف و آرزوها با ظرفیت ها و توان اجرایی و محدودیت های روزمره است! آنقدر این مسئله بغرنج است که عده ای را به این ایده میرساند که اساسا نیاز به برنامه نویسی نیست و کار بدون آن هم جلو میرود و فقط به خود آزاری منتهی میشویم که چرا چنین و چنان نشد! اما چه نسبتی بین این دو غلط است و چه نسبتی درست؟ نسبت غلط تصور غلط یا غیر دقیق یا آرمانی از ظرفیت ها و توان اجرایی است و نسبت درست فهم دقیق و واقعی توان و ظرفیت هاست! مشکل طی مسیر از ظرفیت و توان اجرا به سوی آرزو و آرمان نیست که بدیهی است مشکل در فهم آرمانی و ایده آل از توان اجرایی و ظرفیت مان است در واقع آرمان و آرزو در جای خودش که هدف و نقطه مقصد می باشد نمی نشیند بلکه در نقطه شروع و مبدا تصور و تخیل می گردد. مدیران بسیاری هستند که ادعای تغییر یا تحول را دارند اما بعد از سال ها درجا می زنند چون آرمان و توان جهادی را در لحظه اکنون فرض می کرده اند در حالیکه فاصله زیادی با آن داشته اند، لذا مایوس و گیج در نقطه صفر می مانند. @atraf_man