🌸🍃🌸🍃
در یکی از شهرهای کشور، مردی به نام ابراهیم بود که تقریبا هیچ صفتی از شیطان در او بر زمین بجا نمانده بود و تمام صفات شیطان را به ارث برده بود. مردی به غایت تندخو و بد دهن و خبیث بود که او را به این خاطر ابرهه نام نهاده بودند. مجازات الهی بر او بسیار شنیدنی و عجیب و جزء نوادر روزگار است. از خباثت او یکی آن بود که حتی میوه های زیر درختی را اجازه نمی داد کسی ببرد و می گفت: بگذارید در پای درخت بماند و بپوسد و کود شود.
روزی یکی از کارگران او در زمان دوشیدن شیر قدری از آن خورده بود و پرویز کارگری دیگر برای خوش رقصی نزد ابرهه خبر به گوش او رسانده بود. شیطان چنان خشم را در وجود ابرهه می پیچد که نصف شب پرویز را از خانه بیرون می کشد تا به عنوان شاهد جرم نزد چوپان برد.
چون به درب خانه او می رسند و دق الباب می کنند، چوپان از ترس درب را باز نمی کند. ابرهه به بالای دیوار می رود تا درون منزل بپَرد. در زمان پریدن از قضای الهی روی چاه فاضلاب می پَرد و چاه که اطراف اش فرسوده شده بود، ریزش می کند و ابرهه را در کام خود می کشد. پرویز که بیرون درب ایستاده بود متوجه صدایی از درون خانه در بیرون منزل می شود ولی نمی داند چاه ریزش کرده است. پس به درون خانه که برای نجات ارباب می پرد او هم نزد ارباب خود به دیار باقی می شتابد.
در منزل روستایی که حیاط خانه ها بزرگ است چوپان اصلا متوجه امر نمی شود و به گمان این که کسی اشتباه درب را زده بود و رفته، می رود در منزل استراحت می کند تا چند روز هیچ کس در سرای ابرهه از او خبر نداشت. بعد از سه روز اهل منزل چوپان متوجه گرفتگی فاضلاب می شوند وقتی رجوع می کنند متوجه می شوند دیواره چاه نشست کرده است. کلاهی را در کناره چاه می بینند و از آن پی می برند که ابرهه در چاه افتاده است. از ترس مجازات و عقوبت موضوع را از هر کس کتمان می کنند.
نزد عالمی می روند تا تکلیف شرعی جنازه را بداند. عالم أمنیّه را برای کمک به چوپان همراهی می کند تا مرگ ابرهه را به خانواده اش اطلاع دهند. عالم فتوا می دهد که اگر می توانید و احتمالی نیست که کس دیگری را چاه در صورت تخلیه جسد به کام خود کشد جسد را بیرون آورید و غسل و کفن و در قبرستان دفن کنید ولی اگر احتمال می دهید نجات او باعث مرگ کس دیگری شود چاه فاضلاب را با خاک پُر کنید و مزار او همان جا باشد. با وجود پیشنهاد دستمزد زیاد از سوی وراث ابرهه هیچ کس این خطر را برای تخلیه جسد نمی پذیرد و چاه فاضلاب را پُر می کنند و مزاری برای ابرهه و پرویز می شود، و چنین در همه جا آبروی او می رود و عذاب خوار کننده حق تعالی را می چشد.
ابرهه را مجلس ختمی گرفتند و هیچ کس حتی از وراث الی الابد بر سر مزار او حاضر نشدند.... به درستی که حق تعالی را ابزارهای مجازات و رسوایی زیادی بر خلق است که شاید در نوع این ابرهه منحصر به فرد باشد و هر کس ظلم کند باید از مکر خدا بر خود در زمان عصیان و ستم بر بندگان اش بترسد.