جوانی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: ای پیامبر خدا! اجازه بده زنا کنم!
مردم به سویش هجوم آوردند و آزارش دادند و گفتند: ساکت شو!
پیامبر خدا [به او] فرمود: «نزدیک بیا».
جوان به پیامبر(ص) نزدیک شد و نشست. پیامبر(ص) پرسید: «آیا این عمل را برای مادرت می پسندی؟».
گفت: نه به خدا، جانم فدایت!
فرمود: «مردم هم این عمل را برای مادران خود نمی پسندند».
[سپس ] فرمود: «آیا این عمل را برای دخترت می پسندی؟».
جوان گفت: نه به خدا، ای پیامبر خدا، جانم فدایت!
فرمود: «مردم هم این عمل را برای دختران خود نمی پسندند».
[سپس ] فرمود: «آیا این عمل را برای خواهرت می پسندی؟».
گفت: نه به خدا، جانم فدایت!
فرمود: «مردم هم این عمل را برای خواهران خود نمی پسندند».
آن گاه فرمود: «آیا این عمل را برای عمّه ات می پسندی؟».
گفت: نه به خدا، جانم فدایت!
فرمود: «مردم هم آن را برای عمّه های خود، روا نمی دارند».
[سپس ] فرمود: «آیا این عمل را برای خاله ات می پسندی؟».
گفت: نه به خدا، جانم فدایت!
فرمود: «مردم هم آن را برای خاله های خود نمی پسندند».
[سپس ] پیامبر خدا، دست خویش را بر سینه آن جوان نهاد و فرمود:👇
👈اللَّهُمَّ اغفِر ذَنبَهُ، وطَهِّر قَلبَهُ، وَحَصِّن فَرجَهُ 👉
🌹«بار خدایا! گناهش را ببخش و دلش را پاکیزه گردان و به وی پاک دامنی ده!».
🧚♂آن جوان، از آن پس، هرگز سراغ کار [خلاف ] را نگرفت.
#ذکر
https://eitaa.com/joinchat/2968584254Ccdbacac35a