شاهزاده ای در خدمت
#قسمت چهل و نهم🎬:
فضه تا سخن ام سلمه را خدمت مولایش عرض کرد ، بانوی خانه سریع از جا بلند شد و به طرف چادرش رفت ، علی علیه السلام هم عبا بر دوش نهاد و فضه هم چون می خواست از قافله عقب نماند و می دانست که حادثه ای بزرگ در شرف وقوع است ، چادر به سر کرد و دست بچه ها را گرفت و به سمت خانه ام سلمه راهی شدند.
از خانه علی علیه السلام تا خانه پیامبر صلی الله علیه واله راهی نبود ، درب خانه ای که در آن همسر پیامبر ،ام سلمه ساکن بود باز مانده و زنی که بی شک همسر پیامبر بود ، بی صبرانه جلوی درب ، نگاه به بیرون داشت و با آمدن این جمع ملکوتی ،لبخندی کل صورتش را پوشانید و شادمان برای استقبال آنها قدم به بیرون درب نهاد و همانطور که شتابان جلو می آمد خود را به آنان رسانید ،بوسه ای از گونه بچه ها چید و سپس با لبخند جواب سلام این زوج خوشبخت را داد و دست زهرا را در دست گرفت و به سمت خانه می کشید انگار می خواست با تمام حرکات نشان دهد که امری بزرگ در پیش است.
در حین ورود به خانه ، ام سلمه با هیجانی در صدایش تعریف می کرد که امین وحی بر پیامبر نازل شده ، گویا خداوند برنامه ای ویژه برایتان چیده و براستی که چنین بود ، چون خدا عاشق علی و اولاد اوست ، خداوند با عشق و از نور خود این خانواده را آفرید و عاشقانه آنان را دوست می داشت و این ملکوتیان فرشی نیز همان خلیفه الله روی زمین بودند ، انسانهایی که تمام وجودشان وقف خداوند و اجرای فرامین الهی بود.
وارد اتاق شدند ، بوی بهشت در همه جا پیچیده بود ، پیامبرصلی الله علیه واله نشسته بود و کسای یمانی را بر سر کشیده بود ، با وارد شدن این خانواده آسمانی ، یکی یکی آنان سلام دادند و در زیر کسای پیامبر و در آغوش این بزرگترین ستودهٔ هستی جا شدند ، در این هنگام ام سلمه که عظمت این صحنه را می دید و از شوق ،اشک از دیدگانش جاری شده بود از پیامبر خواست تا او را نیز در زیر کسا جای دهد و رو به پیامبر فرمودند: اجازه می فرمایید من هم در نزد شما زیر کسا جای گیرم؟
پیامبر با محبتی در کلامش فرمود:
تو در جای خودت باقی بمان، هر چند که زن خوبی هستی، یعنی اینجا نه تنها جای تو نیست ، بلکه هیچکس دیگر لیاقت چنین جایگاهی را ندارد و سپس دستانش را به آسمان بلند کرد و گفت : بارالها! اینان اهل بیت منند پس هر گونه پلیدی را از ایشان دور کن و پاک و معصومشان گردان...
در این هنگام بود که انگار عشق خداوند بار دیگر به جوشش افتاد ،باز هم شاعر شد و در مدح بهترین بندگانش غزل های عاشقانه سرود...
جبرییل بر پیامبر نازل شد و پیام پروردگار را اینچنین ابلاغ نمود :«همانا خداوند خواسته است که پلیدی را از شما اهل بیت بدور باشد و شما را پاک گرداند «احزاب ۳۳»»
و فضه شاهد بود که پس از این ماجرا به مدت شش ماه ،هر گاه که پیامبر برای نماز صبح به مسجد می رفت ،کنار در خانهٔ علی و فاطمه می ایستاد ،به آنان سلام می کرد و با صدای بلند می فرمود «اصلوة یا اهل البیت» و سپس آیه تطهیر را تلاوت می فرمود.
و هر انسانی می دانست که هیچ کار پیامبر بی حکمت نیست و هر کار و حرف و حرکتش هزاران معنا دربردارد ووقتی چندین ماه بر کاری مداومت کند ،یعنی الا یا اهل العالم بدانید که فقط این فرشتگان زمینی این خانواده آسمانی اهل بیت من هستند تا قیامت که خداوند در وصفشان غزل ها گفته و آیات نازل کرده...
کانال عطر خدا ↙️↙️
@attre_khoda
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی