حکایت جالب مار و چوپان را شنیدید؟🤔 چوپانی ماری را از ميان بوته های آتش گرفته نجات داد و در خورجين گذاشته و به راه افتاد. چند قدمی که گذشت مار از خورجين بيرون آمده و گفت: به گردنت بزنم يا به لبت؟ چوپان گفت: آيا سزای خوبی اين است؟ مار گفت: سزای خوبی بدی است. قرار شد تا از کسی سوال بکنند، به روباهی رسيدند و از او پرسيدند. روباه گفت: من تا صورت واقعه را نبينم نميتوانم حکم کنم. پس برگشته و مار را درون بوته های آتش انداختند، مار به استمداد برآمد و روباه گفت: بمان تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود...!  ⁉️ اطلاعات مهم بیشتر؟ 👇 🆔 @