هدایت شده از تحریر برتر (شعبه فیلم)
[🥀؛] - داشت‌گریه‌می‌کرد همونجورکه‌چشماش پرازاشك‌بودباخنده‌گفت : دیگه‌دوستت‌ندارم، واسم‌مردی ؛ اشکاشو‌پاك‌کردزانوهاش‌وبغل‌کردُ وزیرلبش‌زمزمه‌کرد : من‌هیچ‌وقت‌دروغگوی‌خوبی‌نمی‌شم . ‌.