دو ماه بود به خاطر اعتیاد شوهرم قهر کرده بودمو خونه بابام بودم و همه فامیل خبر دار شده بودند.هر کی از فامیل خودم یا شوهرم میومد واسطه میشد که آشتی کنیم فایده نداشت،آخه این آخریا شوهرم اعتیاد به شیشه پیدا کرده بود.تا اینکه یه شب عموی شوهرم حاج رحیم که هفتاد سال سنش بودو وضع مالیشم خیلی خوب بود اومد خونه بابامو گفت:سارا دخترم بلند شو بریم ببینم حرف حساب شوهرت چیه؟اگه گفت ترک نمیکنم برت میگردونم همینجا،این حرفو که زد بابام گفت راست میگه دخترم بلند شو برو.رفتم سمت ماشینش که یه تویتای شاستی بلند بود و رفتم صندلی عقب نشستم.توو مسیر که داشتیم می‌رفتیم گفت سارا اگه دوست داری یه دوری توو شهر بزنیم بعدش بریم خونتون،گفتم هر طور صلاح میدونید که یه مرتبه درهای ماشین قفل شدو رفتیم توو یه محله خلوت ایستادیمو یه مرتبه حاج رحیم دستشو آورد سمت...😱👇🔥 https://eitaa.com/joinchat/857276829Cbc06131f03 تو رو خدا شما مثل من ساده نباشید بیشتر مواظب اطرافیانتون باشید😭👆