ماجرای دختری که به عنوان صیغه ای مشهور شد
هنوز مدت کوتاهی از برگزاری مراسم عقد نگذشته بود که من در یکی از دانشگاههای «آبادان» پذیرفته شدم و در آن شهر علاوه بر تحصیل به تدریس خصوصی پرداختم. تا این که روزی «همسرم که نامزد بودیم» به آبادان آمد و با هم به مسافرخانه رفتیم، در آن جا بود که به او گفتم من فرد دیگری را دوست دارم و طلاق میخواهم! ولی او با عصبانی شد.
من هم به خوابگاه دانشگاه بازگشتم ولی نیمههای شب پیام داد که قصد خودکشی دارد! من هم که ترسیده بودم به توصیه هم اتاقیام دوباره به مسافرخانه رفتم اما او روی تخت نشسته بود و ناراحت بود. زمانی که همسرم قصد داشت به من نزدیک شود، فریاد زدم جیغ میکشم😞😭😭
و بدین ترتیب او را در همان مسافرخانه رها کردم و به خوابگاه رفتم.
پدرم وقتی ماجرا را شنید، از من خواست تا از او شکایت کنم.(پدرم کار بسیار احمقانه ای کرد و بعد از دخالتش در زندگیم حالا به منفورترین آدم زندکیم تبدیل شده)
من هم با «فرید»، یکی از دوستانم که در شمال کشور زندگی میکرد تماس گرفتم😔 تا برای راهکارهای قانونی کمکم کند. او هم بلافاصله به آبادان آمد و برایم لباس و خوراکی خرید و هشدار داد که «امید» پسر خوبی نیست!!!
بعد از مدنی تقاضای طلاق دادم و دانشگاه را رها کردم. سپس به تهران رفتم و در آن جا مشغول کار شدم تا این که یک روز «هوشنگ» به دیدارم آمد و با هم یک واحد آپارتمانی را به صورت مشترک اجاره کردیم و چندین میلیون تومان هم پرداختم اما قولنامه منزل را به نام هوشنگ نوشتیم که در نهایت او با همکاری بنگاه دار پولم را بالا کشیدند😭😭😭😭 و من که در رویای مهمانداری هواپیما بودم، هیچ گاه نتوانستم به خواستهام برسم و برای حفظ آبروی خودم سکوت میکردم.(بعد از حماقت و جهالت پدر احمقم و شکایت از شوهرم که منجر به درگیری و طلاق شد دیگر روزهای بسیار سیاهی داشتم)
در این شرایط به مشهد بازگشتم و به دلیل بیماری صرع که داشتم، نزد پزشک مشاور رفتم. حالا در شرایطی که هرکسی به خودش اجازه میداد به خواستگاریام بیاید، یکی از دوستانم شماره تلفن مرا در فضای مجازی به عنوان زنی که قصد عقد موقت دارد، منتشر کرده و مردی مدام با من تماس میگرفت . به همین دلیل به همراه مادرم نزد خانواده آن دختر کثیف رفتیم تا از آن مرد مزاحم نیز شکایت کنیم و...