هر روز زنی زنگ میزد لباسهای که شوهرم پوشیده رو بهم میگفت.... شوهرم عاشقم بود. اون روز زنی زنگ زد رنگ لباسهای شوهرم و حتی رنگ لباس های زیرشم گفت چی پوشیده. منتظرم موندم شوهرم بیاد وقتی لباساشو عوض میکرد دیدم مو به مو درست گفته جریان به شوهرم گفتم ولی خندید گفت خیالاتی شدی چند روز یبار اون زن زنگ میزد رنگ همه لباسهای شوهرمو میگفت و میخندید و من دیوانه میشدم روز تعطیلی شوهرم اصرار کرد برم خونه مادرم منم خوشحال از دیدن مادرم رفتم که اون زن زنگ زد باز رنگ لباسهای راحتی شوهرمو که تو خونه پوشیده بود گفت و گفت عقد موقت کردیم جات خالی باعجله رفتم خونه ام که...😱😱 https://eitaa.com/joinchat/4155113877C965df92856