هدایت شده از ذاکرین
زنم‌ خیلی خوب بود بارها میدیدم که مادرم اذیتش میکنه و بهش تیکه میندازه اما اون بازم حرفی نمیزد خیلی خانوم بود و بساز حسابی مظلوم بود، تا اینکه مادرم مریض شد زنم با مهربونی رفت و مادرم رو اورد خونمون تا ازش نگهداری کنه هر چی‌ مخالفت کردم به حرفم گوش نداد گفت مادرته و نمیشه، تا اینکه ی روز خواهرمم اومد‌خونه ما دیدن مادرم سرزده رفتم خونه و پشت در گوش وایسادم ببینم چی‌میگن باورم‌ نمیشد زنم اینکارو بکنه😨 https://eitaa.com/joinchat/1960640682C4ba40e21a9