📚 داستانی از مهربانی و لطف امام رضا (ع)
عبد الله بن ابراهیم غفارى از راویان شیعه این طور روایت می کند:
"تنگ دست بودم و روزگارم به سختى مىگذشت.
یکى از طلبکارهایم براى گرفتن پولش مرا در فشار گذاشته بود.
به طرف صریا حرکت کردم تا امام رضا(ع) را ببینم.
مىخواستم خواهش کنم که وساطت کنند و از او بخواهد که مدتى صبر کند.
زمانى که به خدمت امام رسیدم، مشغول صرف غذا بودند. مرا هم دعوت کردند تا چند لقمهاى بخورم.
بعد از غذا ، از هر درى سخن به میان آمد و من فراموش کردم که اصلا به چه منظورى به صریاء آمده بودم.
مدتى که گذشت، حضرت رضا(ع) اشاره کردند که گوشه سجادهاى که در کنارم بود را بلند کنم.
زیر سجاده، سیصد و چهل دینار بود. نوشتهاى هم کنار پول ها قرار داشت.
یک روى آن نوشته بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله».
و در طرف دیگر آن هم این جملات راخواندم: «ما تو را فراموش نکردهایم. با این پول قرضت را بپرداز! بقیهاش هم خرجى خانوادهات است.»
#داستان
#امام_رضا
#میلاد_امام_رضا
#دهه_کرامت
✨کانال آوای ققنوس 👇
🌿🌹🌿
https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be