🌷 راوی : همسر محترمه شهید ⬇️ 🌹🍃 سید از کوچکی دوست داست مثل داداشش خیرالله شهید بشه. حتی موی سرشو مثل اون شونه میزد. 🌹🍃 به بچه های کوچکتر یاد می داد. هم می کرد. همیشه عباس خوان تعزیه ها بود. 🌹🍃 خیلی خوب بود. در پیشقدم بود. اصلا فکر منفی نداشت. اهل نبود. در کمک کردن پیشقدم بود؛ می گفت تا جایی از دستم بر می آید به دیگران کمک میکنم. فوق العاده ای به می گذاشت. دغدغه اش اجازه مادرش بود؛ مادرش گفت تو را سپردم به حضرت زینب. همیشه داشت و با خوشرویی با همه رفتار می کرد با پسرش سید احمد خیلی صمیمی بود در کارهای خانه کمکم می کرد با اینکه بیشتر ماموریت بود اما همان قدر که منزل بود به کارمان می رسید. 🌹🍃 قبل از اعزام هرچه لازم بود گفت، گفت را فراموش نکن به سید احمد مهربانی کن. گفت حدیث دو چیز می گویم یک چیز _اول_وقت و دیگری و هر کدام را ۳ بار تکرار کرد. خیلی مقید به نماز بود همیشه بعد از نماز امکان نداشت دعا نکند آخرین دعایش این بود خدایا مرگم را قرار بده.