صبح‌روزشهادت‌گفت‌بایدمأموریت‌ بروم.🚨 گفتم‌خودت‌نرونیروهاتوبفرست. گفت‌بایدخودم‌بروم‌وکارراصحیح انجام‌بدهم.🙎‍♂ موقع‌رفتن‌پرسید‌‌م‌برمیگردی؟ گفت‌برمیگردم.😕 گفتم‌مطمئن‌باشم‌برمیگردی؟ گفت‌تافردابرمی‌گردم‌وباعجله ‌ازخانه‌رفت.🚶‍♂ همیشه‌موقع‌رفتن‌به‌مأموریت اززیرآب‌و‌قرآن‌ردمیکردم‌و🙄 آیت‌الکرسی‌میخواندم‌امااین دفعه‌باعجله‌رفت‌و‌برای این‌کارهافرصت‌نشد.😑 به‌برادرش‌گفته‌بوداگرشهیدشد😥 درجوارحرم‌سیدالکریم‌دفنش‌کنیم که‌این‌امرهم‌شکرخدامحقق‌شد.🤲