🌺 حرکات امامان علیهم السلام برای تشکیل حکومت اسلامی. انسان ۲۵۰ ساله 🌺
💚 ادامهء دورهء حضرت امام باقر علیه السلام ( ۲ )
در پیغام روز گذشته خواندیم یکی از جنبهه های مبارزاتی حضرت باقر، مبارزه با تحریف احکام اسلام بود و دوم تشکل.
در مبارزه با تحریف، اذهان عمومی را که با خدعهء خلفا، به فرهنگ ضد اسلام گرایش پیدا کرده بودند، آشنا کردند به مکتب تشیع.
👈 اما تشکل:
دومین حرکت امام باقر در مبارزه با طاغوت، این بود که افراد و شاگردانی را تربیت کند و به نقاط مختلف بلاد اسلامی بفرستد بعنوان وکیل و نایب خود و آنها تبلیغات و تعلیمات آن حضرت را در میان مسلمانان بعهده بگیرند. و در زمان مقتضی با پیوستن آنها به یکدیگر تشکل عظیمی از شیعیان ایجاد شود.
🟢 👈 در روایات از این اصحاب امام باقر بنام اصحاب 《سِرّ و رازداران》 یاد شده مثل جابربن یزید جعفی و فضیل بن یسار.
سراسر دورهء نوزده سالهء امامت امام باقر از لحظهء شهادت پدر در سال ۹۵ که در حضور فرزندان، امام باقر را بعنوان جانشین خود اعلام فرمود تا سال ۱۱۴ که شهادت ایشان است، تماما احیاء فرهنگ اسلامی است و تعلیم و تربیت شاگردان بزرگی که تشکل شیعی را منسجم کنند برای ایجاد حکومت شیعی بدست امام صادق.
👈 اصحاب سِرّ، در مناطق مختلف مسلمان نشین تحرک داشتند، از مدینه و کوفه تا مناطق دورتر از شام، مرکز حکومت بنی امیه و خراسان.
👈 داستان جالبی از جابر جعفی یکی از اصحاب سِرّ امام باقر بخوانیم تا با معنای واقعی رازداری و سختیهایی را که این اصحاب تحمل کرده اند تا راز امام باقر برملا نشود، بیشتر آشنا شویم:
نعمان بن بشیر می گوید با جابر در سفر حج همراه بودم. در راه بازگشت به کوفه، در بین راه یک نفر نامه ای به او داد. جابر نامه را بوسید و خواند و چهره اش گرفته شد و در ادامهء راه شادمان نبود. به کوفه رسیدیم. فردای آن روز برای عرض ادب خدمت جابر رسیدم که با منظرهء شگفت آوری روبرو شدم:
جابر بر نی سوار بود و گردنبندی از استخوان گوسفند بر گردن داشت و شعرهای بی سر و ته می خواند و می دوید.
نگاهی به من کرد و هیچ نگفت. کودکان دور او را گرفته و بازی می کردند. و مردم به یکدیگر می گفتند جابر دیوانه شده.
در آنزمان هشام بن عبدالملک، خلیفهء وقت به حاکم کوفه نوشته بود، مردی بنام جابربن یزید جعفی را پیدا و گردن بزن. وقتی حاکم کوفه سراغ او را گرفت همه گفتند از حج برگشته و دیوانه شده. او را یافت و همانگونه دید که مردم می گفتند.
این یعنی رازداری برای پیشوا.
در اواخر زندگی امام محمد باقر، یکبار حکومت وقت ایشان و فرزندشان امام صادق را احضار کرد. این دو بزرگوار به شام رفتند که پایتخت امویها بود.
خلیفه، قبل از حاضر شدن این بزرگواران در جلسهء، حاضرین را آماده کرده بود برای تهمت زدن و شماتت امام باقر.
آنچه در آنجا رخ میدهد بسیار خواندنی است.
/فردا إن شاءالله/