🎀✫⇠ 🎀 🎀✫⇠ ۱🎀 پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوبِ خوب شد. همه ی فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می دانستند. عمویم به وجد آمده بود و می گفت: «چه بچه ی خوش قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم خیر.» برای خواندن ادامه رمان عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1261764626Cd7327cddd0 🙈 بهترین رمان های مذهبی😍👆