#داستانک
#دعای_کمیل
#قسمت_اول
آقا سعید مسئول پایگاه بسیـــج محل بود و رفیق خیلی نزدیک من
باهـــ🤝ـــم کارا رو انجام میدادیم.
#یکی از برنامه هایی که داشتیم برگزاری
دعای کمیــــ🤲ـــل هفتگی بود...
هر هفتــــ📆ـــه
#پنجشنبه ها توی پایگاه دعای کمیلمون برقرار بود و مردمم بانی میشدن
جمعیت خوبی هم جمع میشد.
یه شب موقع
دعا نگام به آقا سعید افتاد
دیدم خیلی زیاد تو خودشه
یکم رفتم جلوتر
دیدم فرو رفته تو ایـــ👇ـــن قسمت دعا
اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِكُ الْعِصَمَ . اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ . اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَمَ . اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ . اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَكُلَّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُها
مدام با خودش
تکــرار میکنه و اصلا هیچ توجهی به اطرافش نداره ...
و خلاصه اشکی بود که از چشماش می ریخت...
منم دیدم حال خوبی داره
گفتم نَرَم پیشِش
نشستم یه گوشه بعد از دعا و روضـــــه رفتم پیشش گفتم: خیلی تو خودت بودی؟
گفت: دلم میخواد اینهمه
دعای کمیـــ🤲ــل میخونیم
معنیشو بدونم اما چون عربیـــه
خوب متوجـه نمیشم
حالا تصمیم گرفتم هفته بعدی از اون کتاب دعاهایی که ترجمه داره بیارم باهاش دعا رو بخونم👌
╭─¬¬¬┅🍃🌹🌹🍃┅¬¬¬╮
@ayeh_ayeh_ta_zohoor
╰─¬¬¬┅🍃🌹🌹🍃┅¬¬¬╯