آقا سعید مسئول پایگاه بسیـــج محل بود و رفیق خیلی نزدیک من باهـــ🤝ـــم کارا رو انجام میدادیم. از برنامه هایی که داشتیم برگزاری دعای کمیــــ🤲ـــل هفتگی بود... هر هفتــــ📆ـــه ها توی پایگاه دعای کمیلمون برقرار بود و مردمم بانی میشدن جمعیت خوبی هم جمع میشد. یه شب موقع دعا نگام به آقا سعید افتاد دیدم خیلی زیاد تو خودشه یکم رفتم جلوتر دیدم فرو رفته تو ایـــ👇ـــن قسمت دعا اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِكُ الْعِصَمَ . اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ . اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَمَ . اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ . اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَكُلَّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُها مدام با خودش تکــرار میکنه و اصلا هیچ توجهی به اطرافش نداره ... و خلاصه اشکی بود که از چشماش می ریخت... منم دیدم حال خوبی داره گفتم نَرَم پیشِش نشستم یه گوشه بعد از دعا و روضـــــه رفتم پیشش گفتم: خیلی تو خودت بودی؟ گفت: دلم میخواد اینهمه دعای کمیـــ🤲ــل میخونیم معنیشو بدونم اما چون عربیـــه خوب متوجـه نمیشم حالا تصمیم گرفتم هفته بعدی از اون کتاب دعاهایی که ترجمه داره بیارم باهاش دعا رو بخونم👌 ╭─¬¬¬┅🍃🌹🌹🍃┅¬¬¬╮ @ayeh_ayeh_ta_zohoor ╰─¬¬¬┅🍃🌹🌹🍃┅¬¬¬╯