اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت109 سارا:بیچاره تا الان ۵ تا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق 🌿 سید : خوب آیه خانم کجا بریم ؟ -هر جا که شما دوست دارین ! سید:اول اینکه هر جا که تو دوست داری ، دوم اینکه من جایی رو دوست دارم برم که تو دوست داری ! الان کجا بریم ؟ -گلزار سید : ای به چشم تو راه خیلی دلم می خواست به سید بگم یه جا نگهداره گل و گلاب بخریم ولی روم نمیشد اما انگار فکرمو خونده بود ، یه جا نگه داشن و پیاده شد دو تا شاخه گل نرگس خرید بایه گلاب داخل ماشین نشست یکی از گلا رو به من داد سید : تقدیم با عشق -خیلی ممنونم سید :از امیر پرسیدم از چه گلی خوشتون میاد بهم گفت گل نرگس ،منم عاشق گل نرگسم بعد حرکت کردیم سمت گلزار..وقتیرسیدیم از ماشین پیاده شدیم و وارد گلزار شدیم انگار منتظربود من بگم کجا بریم واسه همین حرفی نزدم و به سمت مزار شهیدم حرکت کردم سیدم پشت سرم می اومد وقتی رسیدم به مزار شهیدم نشستم سید اول سنگ قبر و بادستش کمی تمیز کرد و بعد با گلاب شست منم گل و گذاشتم روی سنگ قبر بعد سید شروع کرد صحبت کردن با شهید : سلام دوست عزیز،خیلی ممنونم که مهر منو تو قلب این آیه جان انداختی که حاضر شد با من ازدواج کنه ،لطفا برای خوشبختیمون دعا کن - شما شهید منو میشناسین؟ سید: وقتیکه درباره ات به امیر صحت کردم ،امیر گفت بیام از شهیدت بخوام تو رو به من برسونه ،واسه همین چند باری اومدم اینجا البته منم یه دوست شهید دارم - واقعا ،اسم شهیدتون چیه؟ سید: ابراهیم هادی،راستش از شهید خودمم خیلی خواستم کمکم کن ،در کل همه رو واسطه کردم تا به تو برسم لبخندی زدمو چیزی نگفتم بعد از فاتحه مزار دوست شهیدم ،رفتیم سمت مزار شهیدهادی ⚘@az_shohada_ta_karbala🕊