غزل مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها کاش می شد که شوم همسفر زهرایم من اگر خونجگرم خونجگر زهرایم هر که بیمار شود دور و برش جمع شوند جز اجل نیست کسی دور و بر زهرایم مژه اش باز نشد هر چه نگاهش کردم تا ابد بسته شده چشم تر زهرایم باورم نیست که من بودم و او سیلی خورد وای بر من که نبودم سپر زهرایم مدتی است که بیمار سرش را بسته نکند خورده به دیوار سر زهرایم به گمانم که لگد کار خودش را کرده به گمانم که شکسته کمر زهرایم از وجودش به جزاز پوست نمی بینم من نیست در بستر زهرا اثر زهرایم با بهم ریختنش لشکر من ریخت بهم در غم عمر کم و مختصر زهرایم    حاج سید محسن حسینی @deabel