حسن جوان شد و از عرش خیمه ها آمد
نماز ظهر شد و ماه کربلا آمد
تو قاسم ابن علی یا یلِ یلِ جَمَلی
همین که آمدی انگار مرتضی آمد
زره نپوش که جوشن کبیر می خواهی
برای حرز تو از آسمان دعا آمد
که گفته یک نفری ای سپاه یک نفره
برای یاری من لشکر خدا آمد
همین که نامه رسان من از مدینه شدی
دوباره عطر نفس های مجتبی آمد
برو به جنگِ سپاهی که دشمن حسن است
من ان یکاد شدم تا تو را نظر نزنند
رجز بخوان که رجزهایت اقتدار من است
بگو که ابن حسن بودن افتخار من است
صدایی از نجف آمد زمان بدرقه ات
که گفت این نوه ام تیغ ذوالفقار من است
رسید مادرم از عرش و گفت با پدرت
شبیه تو پسرت نیز راز دار من است
و ناله ی پدرت از میان کوچه دوید
حسین گریه کن این روضه یادگار من است
نگاه خیس تو می گفت وقت پرواز است
که بام سرخ شهادت در انتظار من است
حرم سیاه به تن کرد از حرم رفتی
به شوق بوسه به دستان مادرم رفتی
کمی گذشت شنیدم فغان میدان را
صدای هلهله های سپاه شیطان را
غبار معرکه می گفت آسمان ابریست
نگاه ابریِ من دید سنگباران را
سر تلاوت تو اختلاف افتاده
ببین به دست همه آیه های قرآن را
به خاطرت به تنم میخرم کمی دیگر
شبیه پیکر سرخت سُم سُتوران را
چه روضه ای ملک الموت نیز حیران است
میان جسم تو پیدا نمی کند جان را
زیاد تر شدی اما چقدر کم شده ای
چقدر روضه شدی مثل مادرم شده ای
◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین