اول از نور رخت آینه را حیران کن هر چه خواهی پس از آن چهره ز ما پنهان کن نتوانستم اگربوسه به دستت بزنم بلدم پات بیافتم به من اطمینان کن @hosenih میزبان همه ی خلق ، سر سجاده منِ محتاجِ دعا را به دعا مهمان کن دم ز عشق تو زدم ،بازدم از عشق دگر نَفْسِ یاغیِ نَفَسهای مرا همخوان کن من که در راه رسیدن به تو پایم لنگ است تو قدم رنجه کن و فاصله را جبران کن روزیِّ گریه‌ی ما قطع شده بیکاریم اسم رزّاق خدا ، آجرمان را نان کن ای شمایی که خلائق اثر صنع شماست لطف کن قصربدی های مرا ویران کن شده ام مثل کشاورز بدون محصول رحم بر مزرعه ای که شده بی باران کن هر کجا صحبت آزردن عاشقها بود پشت در ماندن و فریاد مرا عنوان کن @hosenih فعل تو واجب عینی ست فدایت بشوم صبح و شب مثل خودت چشم مرا گریان کن ** شمر دستور گرفت از پسر مرجانه برتنش اسب بتاز وبدنش عریان کن شعر از گروه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e