سوختم ز آتش داغ تو ندانم چه کنم شرر افتاده به غمخانه‌ی جانم چه کنم بعد تو بی‌کس و بی‌یاور و تنها شده‌ام رفته از دست برون تاب و توانم چه کنم روز بر روز تو می‌نالم و شب بر شب تو برده طاقت ز کفم اشک روانم چه کنم مانده‌ام با که بگویم که چه آمد بسرم عقده‌ی دل شده این راز نهانم چه کنم آن نشانی که تو بر سینه زدی از امت بردی ای دوست ندادی تو نشانم چه کنم زندگی مشکل و در سینه نفس تنگ شده عاجز از گفتن آن مانده زبانم چه کنم آب از دیده‌ی خونبار به بارم شب و روز که شدی کشته تو ای تازه جوانم چه کنم رفتی آخر ز برم یار ستم‌دیده‌ی من همه‌شب تا به سحر اشک فشانم چه کنم "کربلایی" به عزای تو بگفتا به فغان مانده است از غم تو نطق و بیانم چه کنم مرحوم نادعلی کربلایی @deabel