گفت با محسن عمو جان من علی اصغرم
از غریبیم بگویم تیر خورده حنجرم
گفت با طفل رباب آن هم چنین ای یار دل
من غریبم من شهید بین دیوار و درم
گفت اصغر مادرم بر نیزه راس من بدید
اوفتاد چندی ز روی نیزه ی اعدا سرم
گفت محسن تو همان همرزم عباسی ، علی
لیک من تنها ترین همرزم و یار مادرم
گفت اصغر زینت مادر بُودی تو ای عمو
لیک من آغوش ثارالله ها را زیورم
گفت محسن بال های تو ز تن کنده شده
پشت در اتش گرفت آن روز ها بال و پرم
گفت اصغر قاتلم تیری سه شعبه شد ولی
در تلظی بودم و از تشنگی من پرپرم
گفت محسن قاتلم بوده لگد از پشت در
کشته گشتم آن زمان همراه زهرا مادرم