حقیقت:
شغالی به شیر گفت:
با من مبارزه كن
شیر نپذیرفت
شغال گفت:
نزد شغالان خواهم گفت
شیر از من میهراسد...
شیر گفت:
سرزنش شغالان را خوشتر دارم
از اینكه شیران مرا مسخره كنند
كه با شغالی مبارزه کردم...
(گاهی وقتها مشاجره با یک غیرهم سطح ما را هم حقیر جلوه می دهد...)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
من کسی را نمی بخشم
که در موردم قضاوتش تعبیر این داستان باشد👇👇👇👇👇👇👇👇
✳️✍🌹آقا،خانم،بر اساس حرف یکطرفه یک شخص حتی عزیز ترین تان قضاوت نکنید،قضاوت مخصوص خداوند است،قاضی هر عصر و دوران هم برا اساس شواهد و مدارک و حداقل دو شاهد قضاوت می کند،چه بسا دو شاهد هم پیش می آیدمغرض باشند.
❎✳️✳️ رسول عزیزی نژاد
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
در بین آلمانی ها قصه ای هست كه این چنین بیان می شود :
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده ، شک كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت!
متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یك دزد راه می رود ، مثل دزدی كه میخواهد چیزی را پنهان كند پچ پچ می كند،
آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض كند، نزد قاضی برود و شكایت كند ، اما همین كه وارد خانه شد، تبرش را پیدا كرد!
زنش آن را جابه جا كرده بود،
مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار میكند!
*همیشه این نکته را به یاد داشته باشید
که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم!