آیینه روزگار _شاعر_استاد فروزانفر _آوا_قاسمیان.mp3
3.7M
اگر بازجویی خطا از صواب نیابی یکی همنشین چون کتاب یکی همنشینی است پاکیزه دل نه بدخواه مردم نه پیمان گسل نخواهد ز گیتی مگر کام تو نه هرگز به زشتی برد نام تو ز کار جهانت دهد آگهی بیاموزدت راه و رسم مهی بود سوی آزادگی رهنمون کند مرد را دید و دانش فزون درون پر ز معنی زبان پر ز پند نیارد زیان و نخواهد گزند خردمند گوید که در دفتر است ز هر کس هر آن چیز کو بهتر است که تا بازماند یکی یادگار گزینان گیتی به هر روزگار سخنهای نیکوگزین کرده اند به دفتر درون پاک گسترده اند همی برخورد مردم از خوب و زشت ز تخمی که دانای پیشین بکشت به دانش گشاید زبان تو را برافروزد این پاک جان تو را روان دارد از تیرگیها به دور کشاند ورا تا به اقلیم نور که آلودگی را بدان راه نیست در آن پرده جز جان آگاه نیست بدو کشت دانش برآورده بر وز او جان گویا بود مایه ور سخن گر چو جان است او چون تن است و گر جان چراغ است او روغن است کتاب است آیینه روزگار که بینی در او رازها بی شمار کند آشکار آنچه باشد نهان سخن گوید و بسته دارد زبان گشاید به دانا همه راز خویش ز نادان نهان دارد آواز خویش دهد از سخن جان و دل را فروغ همه راست گوید نگوید دروغ چنین همنشین گربه دست آوری نشاید که بگذاری و بگذری شاعر: استاد بدیع‌الزمان فروزانفر