#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
به همان سند از حضرت عسكرى (ع ) در همان حديث يونانى روايت كرده كه به على (ع ) گفت : من از تو دور مى شوم و تو مرا بخوان ، و من اجابت نمى كنم (و نمى آيم ) پس اگر مرا (بدون اختيار) نزد خود آوردى اين نشانه است (بر صحت عقيده شما).
حضرت فرمود: (اگر چنين كنم ) اين تنها براى تو نشانه است ، چون كه تو از حال خود با خبرى كه امر مرا رد نكرده اى ، و من اختيار تو را گرفته ام بدون اين كه جايى از تو را گرفته باشم كه جايى از تو را بگيرد، يا كسى بدون گفته من جايى از تو را گرفته باشد و بى اختيار تو را كشيده باشد، و فقط به قدرت قاهر خداوند بوده ، و ممكن است (بعدا) تو يا ديگرى ادعا كند كه ما باهم توطئه كرده ايم ، پس اگر مى خواهى نشانه طلب كنى چيزى بطلب كه براى همه اهل عالم نشانه باشد.
يونانى گفت : اگر اختيار طلب را به دست من بدهى من مى خواهم كه اجزاى اين درخت خرما را جدا و متفرق كنى ، و آنها را از هم دور كنى ، و سپس آنها را جمع كنى و به حالت اول برگردانى .
فرمود: اين (خوب ) نشانه اى است ، تو قاصد منى به سوى اين درخت ، پس به او بگو: وصى محمد پيغمبر خدا اجزاى تو را امر مى كند كه از هم جدا شوند، يونانى رفت و سخن را به درخت گفت ، و اجزاى آن جدا و ريز ريز پراكنده و ذره ذره شد به طورى كه هيچ اثرى از آن ديده نشد تا اين كه گويا هرگز درخت خرمايى آن جا نبوده و يونانى بدنش لرزيد و گفت : اى وصى محمد (ص ) خواهش اول مرا بر آوردى ، پس خواهش ديگرم را هم برآور، و آن را امر كن كه اجزايش مجتمع شود و به حالت اول برگردد.
حضرت به يونانى فرمود: تو قاصد منى به سوى درخت پس برگرد و به آن بگو: اى اجزاى درخت خرما! وصى محمد رسول الله تو را امر مى كند كه مجتمع شوى چنانكه قبلا بودى و به حالت اول خود برگردى ، يونانى فرياد برآورد و اين سخن را گفت و آن اجزاء مانند ذره هاى پراكنده در هوا بالا رفت ، و شروع كرد يك يك جمع شد تا شاخه ها و برگ ها و سرخوشه ها مصور شد و به هم پيوست و مجتمع شد و طول و عرض پيدا كرد، و بيخش در جاى خود قرار گرفت ، و ساقش بر آن جا گرفت ، و شاخه ها بر ساق ، و برگ ها بر شاخه ها سوار شد و خوشه ها در جاى خود قرار گرفت ، و اول چون از فصل رطب (: خرماى رسيده ) و بسر (خرماى نيمرس ) و خلال (: خرماى نارس و غوره ) دور بود خوشه هايش برهنه بود پس يونانى گفت : خواهش ديگرم اين است كه دوست مى دارم كه خوشه هايش خلال درآورد، و آنها را از سبزى به زردى و قرمزى بگردانى ، و رطب شود و وقت چيدنش برسد تا تو بخورى و به من و حاضرين هم بخورانى ، فرمود: تو قاصد منى به سوى آن ، پس آن را به آنچه گفتى امر كن ، پس يونانى آنچه على (ع ) دستور داده بود به آن درخت گفت و خلال برآورد و بعد بسر شد، و زرد شد، و قرمز شد، و رطب شد و خوشه هايش از رطب سنگين شد، و يونانى گفت : خواهش ديگرم اين است كه دوست دارم خوشه هايش به من نزديك شود، يا دست من به قدرى دراز شود كه به آنها برسد، و محبوبترين چيز نزد من آن است كه يكى از خوشه ها به جانب من پايين آيد، و دست من به خوشه ديگرى كه پهلوى آن است دراز شود، اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: آن دستى را كه مى خواهى به درخت برسد دراز كن و بگو: اى نزديك كننده دور، دست مرا به اين خوشه نزديك كن ، و آن دست ديگر را از اين خوشه به من دور است براى من آسان فرما، پس يونانى چنين كرد و اين كلام را گفت ، و دست راستش دراز شد و به خوشه رسيد، و خوشه هاى ديگر پايين آمد و روى زمين ريخت ، و بيخ خوشه ها دراز شد، سپس راوى ذكر كرده كه يونانى مسلمان شد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽