#تجربه_اعضا ❤️
سلام شاید باور نکنید ولی من با یه کار اشتباهم باعث شدم مادرم سکته کنه و به شدت عذاب وجدان دارم خیلی حالم بده و تا ابد خودمو نمیبخشم
یک هفته بود بابام خیلی مشکوک رفتار میکرد هی گوشیشو چک میکرد خاموش میکرد یواشکی رفتار میکرد همش چت میکرد
منم بهش شک کردم یواشکی رفتم بالا سرش ببینم با کیه دیدم توی تلگرامه ولی وقتی میرفتم سر وقت تلگرامش میدیدم چتی نیست فقط اسم آخرین کاربری که باهاش چت میکنی تو سرچ میفته رفتم دیدم اون شخص خالمه
خاله ی من مومنه با خدا داماد دار عروس دار
حالم خراب شد زدم زیر گریه
مامانم اومد گفت چته
گفتم بابا داره بهت خیانت میکنه
گفت چی داری میگی
گفتم بخدا یک هفته اس زیر نظر گرفتمش
گفت چی بود تو گوشیش
گفتم با خاله عاطفه میچته
اینو که گفتم مامانم حالت تهوع پیدا کرد و افتاد زمین انگار با تیر زدن وسط کمرش
بابام خونه نبود با اورژانس مامانمو رسوندیم بیمارستان
نمیخوام اصلا به اون روز کذایی فکر کنم که چه بلایی سر مادرم اوردم و با زبون لال شدم سکته اش دادم
بابام اومد بیمارستان و من وقتی حواسش پرت بود تلگرامشو چک کردم دیدم واسه خالم نوشته جا جور شد شما فقط تا اون روز احتیاط کنید نمیخوام چیزی لو بره
اینو که دیدم با گوشیم از صفحه چتش عکس گرفتم فرستادم برای دختر خالم اونم زنگ زد گفت توام فهمیدی با خنده میگفت
گفتم مامان من بخاطر کثافت کاری مادر تو سکته کرده الان بیمارستانه بعد تو میخندی
یهو گفت راستی مامان چطوره؟ گفت درضمن خجالت بکش کثافت کاری چیه؟ مامانم یه هفته اس دنبال کارای شماست که اخرش بگی کثافت کاری
گفتم چه کاری؟ گفت پس این چت چیه؟ گفتم من چمیدونم من فکر کردم بابام داره مامانتو میبره مکان
گفت خجالت بکش حالمو بهم زدی و قطع کرد هرچی زنگ زدم جواب نداد
مامان مرخص شده بود و برگشتیم خونه
داشتم دیوونه میشدم فقط در گوش مامانم گفتم مامان اون قضیه چت سوتفاهم بوده من برم خونه خاله سر در بیارم
مامانم گفت چی میگی تو
گفتم بخدا گیج شدم جریان ایناست که دارم بهت میگم
رفتم خونه خاله و فهمیدم بابامو خالم یک هفته اس دنبال جا بودن واسه تولد مامان که سوپرایزش کنن خالم یه دوستی داره توی لواسون میخوان از اون جا بگیرن و یواشکی مهمون دعوت کنن
بابام گفته فریماه دهن لقه به اون نگید به مامان لو میده 😔
این شده که به من نگفتن
حالا خاله و دختر خالم برای من تو قیافه بودن من به دست و پاشون افتادم عذرخواهی میکردم که فقط قسمتون میدم به بابام نگید این اتفاقا رو چون تا ابد تو ذهنش میمونه من مامانو سکته دادم
خالم گریه میکرد خودشو میزد میگفت آخر عمری بهم انگ زدی با مادرت حلالتون نمیکنم
نمیدونید اونجا چه وضعی بود با هزار گریه و التماس راضیشون کردم به نقششون ادامه بدن و از اتفاقات چیزی به بابام نگن
برگشتم خونه جریانو برای مامانم گفتم مامانم گفت میبخشمت ولی حلالت نمیکنم تو زن نیستی بفهمی یه زن با فکر خیانت تا کجا ها میره
هم تولد لو رفت هم خانواده خالم با ما شکراب شدن هم از همه بدتر مادرم سکته کرد و من ۱۰ سال پیرتر شدم بخاطر کج ذهنی خودم
گفتم شاید بیان داستانم با وجود اینکه شرمسارم میکنه بتونه به بقیه کمک کنه.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{
@azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••