❣در مقر گردان نشسته بودیم. هر کس از جنگ و روز های در پیش چیزی می گفت، تا نوبت رسید به مسعود. این گونه گفت: «خط عملیات در روز عملیات، باید به گونه ای باشد که در هر قدم یک خمپاره 60، گامپ گامپ به زمین بخورد و در این باران خمپاره با موتور حرکت کنی و برای نابودی دشمن حرکت کنی!»
سکوت همه سنگر را فرا گرفته بود. مسعود ادامه داد: « در حین حرکت با موتور به سمت خط یک خمپاره مستقیم به بدن آدم بخورد و پودر شود، آن وقت بیایند و تکه تکه های بدنت را در گونی سنگر جمع کنند و ببرند!»
عرق سردی بر تن ما نشسته بود، نمی دانستیم این ها آرزو هست یا فقط یک شوخی! یک ماهی از این جریان می گذشت. عملیات کربلای 8 بود. فرمانده گردان سلمان لشکر المهدی(عج)، سید جلیل ثابت قدم شهید شده بود و مسعود برای جایگزینی همراه با جواد سلیمانی و انصاری با موتور به سمت خط حرکت کردند. در میانه راه خمپاره ای به موتور آنها خورد و هر سه در حالی که بدن آنها متلاشی شد، درجا شهید شدند. قسمتی از بدن آنها که قابل شناسایی بود به عقب منتقل شد. دو سه روز بعد رفتیم سراغ مابقی بدن آنها، آنها را در یک گونی سنگر جمع کردیم و به عقب آوردیم. تکه های بدن مسعود را از سر تراشیده شده و جای ترکش های قدیمی اش جدا کردیم و به معراج تحویل دادیم.
🌹🌷🌹
هدیه به شهید مسعود اصلاحی صلوات- شهدای فارس
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا
#الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd
@ba_Shaheidan