ی روز حضرت امیر با یهودی در راهی رد میشدن که رسیدن به دره ای که بخاطر سیل آب زیادی جمع شده بود
مرد یهودی پارچه ای نخی را به خود پیچید و از روی آب گذشت و میانه ی راه به امیر المؤمنین نگاهی کرد و گفت
اگر چیزی را که من بلد بودم تو هم میدانستی از آب میگذشتی
حضرت امیر فرمود کمی صبر کن
حضرت اشاره ای به آب کرد و آب حالت جامد شد و از آب گذشت مرد یهودی به پای امیر المؤمنین افتاد که چه گفتی که چینن شد
امیر المؤمنین فرمود
تو چه گفتی که توانستی عبوررکنی
گفت اسم اعظم خدا را
پرسید اسم اعظم خدا چیست
گفت نام جانشین رسول آخر الزمان (حضرت محمد صل الله علیه وآله )
حضرت فرمود
منم جانشین آن رسول مکرّم
مرد یهودی به حقانیت امیر المؤمنین اعتراف کرد و مسلمان شد
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2952855665C0223020487
╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
مشارق الانوار
مدینه المعاجز