— ۱۴ —
بسم رب الحسین علیهالسلام
باز اربعین است و
ز گريه مردم چشمم نشسته در خون است
ببين که در طلبت حال مردمان چون است
در روزگاری که گرمای هوا شدید شده و به چشم عاقلانهٔ جهان، زمین هم تاب و تحمل بشر را ندارد؛ و صدای نیما یوشیج از بیکرانهی تاریخ به گوش میرسد که «هوا بس ناجوانمردانه سرد است»…
گویا فریادِ نیستانگاری، زمینگیری عجیبی ایجاد کرده…
برای غرب توسعهیافته و برای شرق شهره به سنت و عشق و توسعهنیافته و…
و انسان این تاریخ از شدت دردِ گمکردن خویشتنِ خویش و در تمنای نهایتِ خویش دردمندانه به خشم و گاهی یأس رسیده و هر روز به نوعی فریاد میکشد یا بر سر دیگران یا بیصدا بر سر خویش و…
اما باز هم نسیمی روحافزا و حیاتبخش از جنس عشق همه ظلمتها را کنار میزند و عالم را به هم میریزد، نه که فکر کنی فقط نسیم است نه، کار به زندگی و زمین و انسانها رسیده… انسانهایی در تمنای ابرمردان جوانمرد تاریخ…
در حیرت این احوالیم که با مردمی مواجه میشویم که مست می حضرت عشق و ابن العشق، خوشمستی میکنند و زندگیِ دیگر میسازند برای مستانی دیگر…
اینجا زمین گرم است و حرارت هوا بالاست ولی از گرمای عشق و محبت این مستان می ناب حسینی؛ و خنک و سرد است می جانفزایشان...
این چه دیاری است که گرما و سرمایش روحافزاست و کمیت و کیفیت هم با سر انگشتان او شکلِ دیارِ یارِ غریب و مهدیِ جانها را گرفته است و عالمی را حیرانِ تو کرده است، ای جانِ جانِ انسان، ای جانترین جانها...
معرفت و فكر؛ و محبّت و قلب؛ و عمل و تقوا، مركبهايى هستند كه با بلاى خدا و امتحان او همراه شدند و تو را رساندند به سیدالشهدائی و همه ی آن حضورهایی که در میدان عشقبازی تو فدایی عشق شدند، امروز سیلی خروشان شده که گرمای عشقش زمین را بیتاب کرده و از مرز یک شهر و یک ایالت گذشته، جهانی میخروشد و میرود، نمیدانم بگویم بعد از قرنها، تبر ابراهیم خلیل علیهالسلام است که به دست تو بتهای عظیم تاریخ را میشکند یا کشتی نوح عزیز علیهالسلام است که در اقیانوس بیکران خون تو و عزیزانت سفینةالنجاة تاریخ شده یا عصای موسی کلیم علیهالسلام که به دستان تو به زمین خورده و اژدهایی شده که در حال بلعیدن همهی ریسمانهای کید و مکر و سحر شیطان و انساننماهای تاریخ است یا
نفس عیسی روحالله علیهالسلام است که با نفس و نوای روحانی تو قلب و عقل و جان مُرده بشر مدرن را زنده میکند یا وجود مقدس محمد مصطفی صلاللهعلیهوآله وسلم است که با تمام صفای حرکات و سکنات قدسیات جاهلیت مدرن را به زانو در آورده و انسان را به مقام خلیفةاللهی میرساند…
وای که قصهی اربعینات، ربیعی شده بر جانهای جویای حقیقت و عشق و… باز همه حیران شدهاند و منتظر…
انتظار شناور شدن در اربعینی دیگر، تپش قلبهایمان را به شماره میاندازد و چشمانمان را با اشک تو میشوید و گوشهایمان را حساس میکند به شنیدن صداهای دیار تو که دیگر در یک شهر نیست و یک روز نیست…
امیدمان به کرم و لطف مادرانهی بیکرانهی توست تا از حکمت جاودانهات و بصیرت بیکرانهات و عشقبازی بیمانندت… بر همهٔ طالبان حق و حقیقت بنوشانی و بخری که رقیهات باشیم یا سکینهات یا زینبات باشیم و در حیرتانگیزترین لحظات تاریخ، پیرو راستینات در رکاب عاشقترین منتظر تاریخ…
✍ در انتظار خورشید
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین