آرام از سواحل بیروت رد شدی بی‌اختیار باعث این جزر و مد شدی دریا نداشت طاقت دیدار با تو را رودی که رو به سوی فلک می‌رود، شدی آن‌سان در انفجار شکفتی که گفته‌اند خورشیدهای شعله‌ور بی‌عدد شدی سرخوش میان خیل شهیدان نشسته‌ای اما دلیل این غم بی‌حصر و حد شدی از ما هم ای طنین گل سرخ! یاد کن در نزد او که عاشقی‌اش را بلد شدی